دقیقا یادمه اون روزی رو که
مامانی خانم این شیرینی رو درست کرد.
بچه بودم ولی خوب یادم میاد
که طبق معمول تو دست و پاش گرفتار فضولی و دخالت بودم. بلایی که الان مهدی سر خودم
میاره!
گفتم: "مامانی این چیه؟".
مامانی خانم گفت: "حلوای برشتوک نخودچی." گفتم: "ولی مامان این که
حلوا نیست. این مثل نون نخودچیه فقط چربتره." مامانی خانم گفت:
"اسمشه."
و همیشه برای من یک سوال
باقی موند که خب این اصلا حلوا نیست. پس چرا حلوا؟
از اونجایی که خیلی شیرینی
ساده ای بود من سریع یاد گرفتم و مرتب درست میکردم. حتی به خودم زحمت اینو نمیدادم
که مثل مامانی خانم دقیق و خوشگل به شکل لوزی برششون بزنم و توی ظرف بچینم. همینطوری
توهم توهم برش میزدم میریختم تو ظرف! من از بچگی همینقدر تنبل بودم!
این جریان همین بود تا زمانی
که مامانی خانم به این نتیجه رسید که من دارم خودم رو خفه میکنم و اگر همینطور
ادامه بدم باید جرثقیل بیارن منو بین اتاقها جابجا کنن! آخه میدونید که منو مامانی
خانم معتاد به نون نخودچی هستیم و این شیرینی هم طعمش مشابه اونه لذا به ازای هر
سفری که به آشپزخونه داشتیم در یخچال رو باز میکردیم و یه دونه میذاشتیم تو
دهنمون. و ما دو نفر روزانه سفرهای بسیار زیادی به آشپزخونه داریم!
پس توبه کردم. دیگه هم درستش
نکردم تا اوایل امسال که داشتم به تقویم نگاه میکردم دیدم اواخر اسفند که نزدیک
نوروزه میخوره به دهه فاطمیه. به ذهنم رسید این حلوا رو برای این مناسبت آماده کنم
بذارم تو کارگاه چون هم اسمش حلواست هم شیرینی نخودچیه. یعنی هم بدرد دهه فاطمیه
میخوره هم دید و بازدید عید. یه تیر و دو نشون.
دفتر شیرینی پزیم رو باز کردم و دستورش رو برداشتم.
چون این یه شیرینی سنتی قدیمیه
احتمالا باهاش آشنایی دارید. اگر هم ندارید الان پیدا میکنید.
معرفی میکنم: حلوای برشتوک
نخودچی.
ایشون هم از آشنایی با شما
خوشبختند!
آرد نخودچی نصف لیوان
کره 40 گرم
پودر شکر ربع لیوان
پودر هل ربع ق چ
اندازه ها رو خیلی اندک
بهتون دادم چون خیلی خوشمزه است بهتره کمتر درست کنید که کمتر به خودتون ضرر وارد
کنید!
اگه برای مراسم درستش میکنید
میتونید دستور رو چند برابر کنید. منتها تذکر همیشگی رو بدم که: بار اول در مقیاس
کم.
آرد رو ابتدا الک میکنیم.
بعد آرد الک شده رو اندازه
گیری میکنیم.
بر عکسش رو انجام ندید. جواب
نمیده. تجارب شخصی اینجانب!
میریزیم توی دیگ و روی
حرارت ملایم اجاق مرتب هم میزنیم تا بوی تست شدگیش بلند شه.
مراقب باشید رنگش تیره نشه.
حالا کره رو اضافه میکنیم و
مرتب هم میزنیم.
همین که مخلوط شه کافیه.
برای تهیه کره در خانه به
این پست مراجعه کنید.
برای تهیه روغن جامد در خانه
به این پست مراجعه کنید.
پودر شکر رو هم اضافه کرده و
هم میزنیم.
هل رو هم اضافه میکنیم.
میتونید هم دارچین اضافه
کنید.
یا کلا هیچی.
شعله اجاق باید متوسط باشه. بعد
از اینکه پودر شکر رو اضافه کردیم باید روی حرارت اینقدر همش بزنیم تا مطمئن شیم
پودر شکر ذوب شده.
بعد از روی حرارت برش
میداریم.
میتونیم بریزیم روی یه تکه
کاغذ روغنی توی یه سینی و بذاریم یخچال و بعدش به ابعاد و اشکال دلخواه برش بزنیم.
یا با قالب مخصوص نون نخودچی قالبش بزنیم.
یا اینکه شیوه تنبلوارانه من
رو پیش بگیریم و بریزیم توی قالبهای سیلیکونی مخصوص شکلات و بعد بذاریم توی یخچال.
حبیبه واسه خودش کلی لوازم
قنادی جدید خریده بود. یه روز همه رو آورد به من نشون بده. تا این قالبه رو دیدم گفتم:
"وااااای! میمون داره!"
و با همین یه جمله این قالب
توسط اینجانب سگ خور شد!
هرچی هم بهش گفتم "من
هزار تا قالب تو کابینت دارم به یکی بیشتر احتیاجی ندارم." گفت "باید
برش داری من اینو همینطوری واسه مهسا خریده بودم اصلا نمیخوامش". چه دختر
مهربونیه! البته تصمیمم این بود که یه عکس بگیرم و پسش بدم ولی هنوز به اون مرحله نرسیدم! خیلی حیوان توش داره آخه!
دستور قسمت نخودچی ایش که
همونه. واسه قسمت کاکائوییش هم نیمی از میزان آرد نخودچی رو با پودر کاکائو
جایگزین کردم.
فقط ابتدا آرد و روغن رو تفت
میدیم بعد کاکائو و پودر قند رو نهایتا اضافه میکنیم چون نمیخوایم پودر کاکائو
بسوزه.
چشمهاش یه ذره شکلات تلخه و دو تا ترافل مینیاتوری سفید. گل سرش هم ترافلهای توپی رنگی. حتما هم پنس یا موچین نیاز دارید تا نصبشون کنید چون خیلی خیلی ریزن. به اندازه ای که ایده بگیرید درستش کردم که بدونید میشه این شیرینی رو فانتزی هم کار کرد. قالب سیلیکونی و یالا!
حالا درسته که اسمش رو
میذارم شیوه تنبلوارانه؛ ولی خداییش هم شیکه هم خیلی سریع و ظاهرش هم تضمینی خوشگل
میشه.
طعمش هم که چون شبیه به طعم
نون نخودچیه خیلی خوبه. یه شیرینی سریع و بی دردسر و خوشمزه. بدون نیاز به فر. جون میده برای مراسمات و همچنین شیرینی نوروزی. نقلی و مقرون به صرفه.
اول عرایض تعریف کردم که
همون بچگی اینو بوسیدم گذاشتم کنار. پس این هم مثل بامیه از اون شیرینی هایی بود
که آقای شوهر تا به حال تجربه اش نکرده بود.
وقتی اومد خونه سریع ظرف رو جلوش
گذاشتم و گفتم: "اگه دوست داری ثواب کرده باشی همه اینا رو در اسرع وقت بخور
که من عزت نفس ندارم!". بی چون و چرا یه دونه اش رو گذاشت تو دهنش. بعد قیافه
اش عوض شد. مهدی طبق معمول از باباش آویزون بود و شلوارش رو میکشید و درخواستهای
مختلف میکرد. تو اون شلوغی و سر و صدا و بپر بپر مهدی، آقای شوهر فرصت کرد یه جمله
به من بگه: "من دیدمش فکر کردم تافی کاراملیه. این که حلواست."
عجب!!! هیچی دیگه نتیجه
میگیریم من یه عمر بیخودی تو ذهنم این سوال رو بالا پایینش میکردم. این شیرینی
دقیقا یک حلواست!
